دوشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۵

ایران را آزاد کنید

تقریباً تمام کسانی که از هیاهوهای عجیب و غریب روزهای اخیر در تبریز و ارومیه و چند شهر دیگر با خبر شده اند رفتند و با هر زور وزحمتی بود اصل مقاله ی ایران را یافتند.

با خواندن دوباره و چند باره ی آن مقاله این سوال پیش می آید که واقعاً چه شده است؟ چه چیزی در این مقاله هست که باید مستمسک ایجاد آشوب و سوزاندن بانک و دفتر روزنامه و نهایتاً بستن روزنامه باشد.

من برآنم که برای یافتن ریشه ها ایجاد چنین بلوایی باید به جاها و چیزهایی غیر از مقاله ی روزنامه ی ایران نگاه کرد. مگر می شود که یک شبه این همه مردم را چنین نسبت به سیستم کشور بدبین و خشمگین کرد.

منظور من این است که مستمسک اولیه ی این آشوبها آنقدر مسخره و بی مورد است که بهتر است راجع به آن دیگر بحث نکنیم. خوب چه می ماند، می ماند شعارهای جالب توجه و عجیب و غریب مشتی "افراد مورد دار" و عده ای فریب خورده. در واقع این حرکات کارهایی بود که احتیاجی به بهانه قرار دادن مقاله ای اینقدر مسخره در روزنامه ایران نداشت، برای بهانه جویان و هرج و مرج طلبان پیدا کردن بهانه همیشه میسور وممکن است ولی بهانه گیری از روزنامه ای که نام ایران را دارد نیز خودش حکایتی است تامل برانگیز که هدف اصلی آشوبگران را نشان میداد.

ظاهراً قرار است شنونده ی شعارها با شنیدن آن شعارها فکر کندکه دارد صدای حق طلبی عده ای در اقلیت مانده را می شنود که سالهاست توسط اکثریتی استعمارگر و تمامیت طلب به بند کشیده شده اند. البته کسانی که به جریانات "پان ترکیستی" اخیر و کسانی که به آن دامن می زند آشنایی داشته باشد تمام مطلب را نخوانده می فهمد ولی هستند کسانی که واقعاً به ماهیت جریانات آگاهی ندارند.

همه ی شعارها آهنگی جدایی طلبانه دارد. در تمام آنها پافشاری و تکیه اصلی بر عنصر "ترک" وجود دارد و سعی بلیغ شعارساز (یا شعارسازان) ترسیم چهره یی غیر ایرانی از مردم آذربایجان است. آهنگ شعارها غیر بومی و بیشتر با ریتم و آهنگ شعارهای "جمهوری آران" یا "ایران شمالی" (عبارتی که به جای "جمهوری آذربایجان" توسط آتیلای عزیز در سایت "آذربایجان نیوز" به کار می رود) هماهنگی دارد کسانی که شعارهای انقلابی را که به زبان ترکی آذری در سالهای آغازین انقلاب اسلامی شنیده اند با ریتم و آهنگ و حتی کلمات به کار رفته در آن آشنایی دارند با شنیدن شعارهای اخیر بوی تعفن خائنین باکوپرست وآنکارا پرست را درمی یابند.

مردم آگاه و وطن پرست آذربایجان همیشه ی تاریخ درفش و وطن خواهی و کارنامه ی زرین وطن پرستی را بر دوش داشته اند و با چنین اعمالی نه تنها نسبتی ندارند بلکه آن را محکوم می کنند. یعنی هیچ جریان و گروهی حق ندارد تباهی فکر خود را به نام ما مردم آذربایجانی بگذارد ونیز هیچ کس حق ندارد با اعمال نسنجیده خود باعث ایجاد هرج ومرج بیشتری شود.

بستن روزنامه ایران همان چیزی است که اخلالگران را تشجیع و ترغیب کرد. بستن روزنامه وزین و خوش نام ایران فقط ضرر مادی در بر نداشته و لکه سیاهی بر دامان کسانی است که حل مساله را با پاک کردن آن یکی می دانند. بستن روزنامه ایران نشان داد که هنوز روح تک صدایی و خودرایی در نهاد دستگاههای ایران وجود دارد هنوز هم افرادی که خود را همه کاره میدانند می توانند به جای ملیونها ایرانی تصمیم بگیرند بستن روزنامه ایران نشان داد که کسانی قصد ایجاد شکاف بین مردم را دارند و دراین کار مصمم هستند. حالا تمام کسانی که جریان را نمی دانستند هم میدانند که ایران را به خاطر یک مقاله بسته اند مقاله ای که خیلی ها هنوز آن را نخوانده اند و آنانی که آنرا خوانده اند به ریش تمام کسانی که چه مستقیم و چه غیر مستقیم در این آشوبها شرکت داشته اند خندیده اند.

آقایان مگر شما خوابید؟ چه شده مگر؟ کدام منطق به شما اجازه می دهد که خواست اخلالگران و تجزیه طلبان را با بستن روزنامه ی ملی ایران تقویت کنید؟ عمل امثال شما در دامن زدن به این حرکات از آتش زدن بانک و دفتر روزنامه هم خطرناک تر است. این اعمال از آن دست کارهاییست که مستقیماً امنیت ملی ما را به خطر می اندازد. همه کسانی هم که کل موضوع را نمیدانند حالا می گویند حتماً یک چیزهایی هست که ما نمیدانیم و یه نوعی با همین حضرات تجزیه طلب احساس همفکری و بعد همدردی خواهند کرد.
شما را به خدا از خواب بیدار شوید.

به جای بستن د رروزنامه ایران بروید این کسانی را که در دل تهران برای خائنین سالگرد میگیرند را بگیرید و ببندید. عده ای در طبقه دوم پاساژی در همین میدان انقلاب دور هم جمع می شند و برای پیشه وری و کثافت کاری های او روضه می خوانند وامصیبتا سر میدهند. اینها خطرناک نیستند؟ چرا جلوی کسانی که روز روشن دم از تجزیه طلبی و خیانت میزنند را نمی گیرید.

روزنامه ایران، نه استحقاق اینطور بسته شدن را داشت و نه بهانه ی این "پان ترکیستها" واقعاً بهانه بود. اما به خاطر داشته باشید که "پان ترکیستها" با بسته شدن در روزنامه ایران به چیزهایی خیلی بییشتر از آنچه که فکر می کردند رسیدند.

بیایید همه با هم یک صدا فریاد بزنیم:

"ایران" را آزاد کنید.

جمعه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۵

!!!صدای این "تورک" های تجزیه طلب صدای آذربایجان نیست

در 21" آذر 1325" نیروهای "ارتش شاهنشاهی ایران" وارد شهر تبریز شدند. و به طور رسمی مهمترین بخش از خاک وطن از یوغ اسارت خارج شد

"سید جعفر پیشه وری" سرکرده ی "دمکراتهای آذربایجان" و رئیس جمهور خود خوانده ی " به اصطلاح جمهوری آذربایجان" با پوشیدن لباس سربازان روس (درست مثل دیکتاتور ایتالیا "موسولینی" که با لباس سربازان آلمانی و در یک کامیون دستگیر شد) از کشور گریخت.

فدائیان پیشه وری که فرار بزرگ سر دسته خود را علی رغم شعار دهان پرکن "ئولوُم وار دونوُم یوخ" (مرگ هست و بازگشت نیست)، فهمیده بودند با سرعت و در حمایت یکانهای ارتش سرخ کشور را به قصد آن سوی "رود ارس" ترک گفتند. فراری که بهای آن کشتن و غارت اموال و نوامیس مردم و تخیب ابینه ی تاریخی مثل پل زیبای "دختر" بود.

دسته های فدایی که از دست مردم شهر و روستا گریخته و سالم مانده بودند یا تسلیم سربازان ارتش ایران شدند و یا به همراه هم پالکی هایشان سرافکنده و هراسان پل های پشت سر را خراب کردند و گریختند.

بدینسان حکومت رعب و وحشت "فرقه دمکرات" پس از یکسال دروغ پردازی و کشتار و تجاوز و نا امنی یک شبه ساقط شد و به تاریخ پیوست.

برغم دروغ گویی و یاوه بافی های 60 و اندی ساله ی بازماندگان و تفاله های آن حرکت ضد ایرانی در خصوص مزایا و خدمات این فرقه ی یاغی و مزدور، هنوز زخم خوردگان و بازماندگان و شاهدان عینی ماجرای یکسال حکومت "سید جعفر پیشه وری" در آذربایجان ایران باقی مانده اند و گواهانی عادل و صدیق بر دزدی و غارت های این حکومت هستند.

علت کوچ یا فرار دسته جمعی هزاران مرد و زن از شهرها و دهات مختلف آذربایجان طی یکسال حکومت "فرقه ی دمکرات" به سوی تهران، قطعاً رفاه یکساله و خدمات سرشار حضرات دمکرات نبوده است کما اینکه سقوط یک شبه ی آنها نیز ناشی از محبوبیت آنها بین مردم نمی توانسته باشد. مردم وطن پرست و داغدار آذربایجان پیش از رسیدن نیروهای ارتش و به محض خروج نیروهای روس حرکت انقلابی خود را آغاز کرده و درس سختی به مزدوران (فدائیان) پیشه وری داده بودند.

در بسیاری از مناطق نیروهای ارتش به شهرها و دهات پاکسازی شده توسط مردم وارد میشدند و در تمام نقاط بی استثنا از ارتش شاهنشاهی با عناوین "ایران قشونی ایسلام قشونی" استقبال می شد و ورود ارتشیان با قربانی کردن گاو و گوسفند و با شعارهای "الله محمد علی" مردم همراه بود.

اما مگر "پیشه وری" و هم پالکی هایش چه کرده بودند؟
آنها نیز کوس جدایی می زدند و زبان من زبان تو می کردند، ضد فارس بودند و قصد تجزیه خاک کشور را داشتند.
آینده و ضعیت خود را از کل مملکت جدا میدانستند.
به راحتی دست به اعدامهای دسته جمعی وطن پرستان و آزادی خواهان می زدند، حتی در دهات دور افتاده.
علی رغم تمایل نداشتن مردم به تحصیل زبان ترکی همه را مجبور به تحصیل این زبان میکردند.
علی رغم اینکه در آغاز دم از ایران متحد می زدند لیکن در کتابهای درسیشان از کشور عزیزمان ایران و استان کردستان با عنوان "کشورهای همسایه" نام می بردند.
از همان آغاز تمایلات شدیداً ضد مذهبی خود را نمایان ساخته به ساحت مساجد و تکایا در روستاها و شهرها توهین می کردند.
کاشته ها و زحمت دهقانان را ملی اعلام کرده و انبار غله ی کشاورزان و مردم را به نفع لشکر همیشه گرسنه ی ارازل فدایی غارت میکردند.

پاسخ هر صدای مخالفی تنها سرب بود.

هنوز هم تمام کسانی که سنشان حدود 70 و بالاتر باشد مثل پدر من خاطرات تلخ و سیاهی از آن دوران منحوس و منحط تعریف میکنند. عجیب که گفته های تمام شاهدان عینی آن واقعه در نقاط مخلف آذربایجان مثل هم است.

****************

بررسی شعارها و عملکرد وبلاگ نویسان و سایت ها ی"پان ترکیست" و نیز شعارهایی که تظاهرکنندگان آشوبگر طی روزهای گذشته گفتند و شنیدیم بسیار جالب توجه و قابل تأمل است و به نظر بسیار آشنا می آید، گویی که تمام این ها مثل تصویربرداری از یک پرده تئاتر در دو اجرای مختلف است.

در واقع تمام این حرکات به قطع و یقین با ایده های قبلی و با برنامه ریزی دقیق صورت گرفته است. همان شعارهای قدیمی همان ژستهای دهان پر کن و البته همان وسوسه و همان آز برا ی تجزیه تکه تکه کردن کشور عزیزمان. این شعارها را جدی بگیریم و علاج واقعه را پیش از وقوع بکنیم.

ما آذربایجانی های وطن پرست نیز باید یک حرکت عملی از خود نشان بدهیم یعنی باید ما هم جمع شویم و در تمام سایتها و مکانهای عمومی از ماهیت واقعی این حضرات بگوییم. همچنین باید ما نیز تجمع داشته باشیم و از کیان کشورمان دفاع کنیم. درد مردم آذربایجان زبان ترکی نیست اصولا ًمردم آذربایجان فکر و سودایی جدای از سایر مردم ایران نداشته و ندارند. ما هم باید مقابله به مثل کنیم ما هم باید به تمام مردم نشان بدهیم که در این خانه که ایران ماست هیچ چیزی بالاتر و مهمتر از تمامیت ارضی و یکپارچگی ایران نیست و هر کسی یا چیزی که بخواهد این به ساحت این خانه ی مقدس توهین کند با تمام ملت ایران طرف است.

هنوز هم صدا پیر و سالخورده ی پدر بزرگم را به یاد دارم که در پاسخ به سوال من که چرا شما با دولت دمکرات همکاری نکردید را در گوش دارم که میگفت:

"با شرف آدم هئچ واقت ئوز شرفین خائن لره و بی ناموس لارا ساتماز، بیز ایرانلییک اوغلوم".
"آدم با شرف هرگز شرفش را به بی شرفها و بی ناموسها نمی فروشد؛ پسرم ما ایرانی هستیم".

به همین خاطر است که با صدای بلند میگویم:

صدای این "تورک" های تجزیه طلب صدای آذربایجان و ما مردم وطن پرست آن نیست!!!

چهارشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۵

!!!آهای بیگانه ی هم خانه با توام

!!!آهای بیگانه ی هم خانه با توام

با تاجگذاری آغا محمد خان قاجار در تاریخ ۱ فروردین ماه ۱۱۶۱ خورشیدی در ساری دودمان قاجاری بر اریکه قدرت در ایران تکیه زدند و با تصویب ماده واحده ای درمجلس شورای ملی در روز ۹ آبان ۱۳۰۴ خورشیدی این دودمان از حکومت خلع شدند.

در این 143 سال دودمان قاجار که کشور را ملک شخصی خود می دانستند جز تنفر و خشونت و شکست و بدبختی واقعاً حاصلی کسب نکردند. چند پاره شدن کشور و از دست رفتن خاک وطن در شمال و غرب و شرق کشور از این دست جنایات دودمان قجریست.

این دودمان با قتل عام و غارت و مثله کردن افراد به حکومت رسیدند و با بی کفایتی و شکست و زبونی نیز از عرصه تصمیم گیری کشور خارج شدند.

نمونه:
((در اواخر تابستان سال ۱۲۰۸ هجری قمری قشون آقا محمد خان به کرمان نزدیک گشت. همه مردم کرمان بر آن عقیده بودند که قشون شاه قاجار در سرمای زمستان کرمان دوام نخواهد آورد و سرانجام مجبور به ترک آن دیار خواهند شد و برای همین هر شب بر بالای ابروج کرمان مردم شعر می‌خواندند و فحش‌های رکیکی نسبت به شاه قجر خطاب می‌دادند و او را مورد تمسخر قرار می‌دادند این فحش ها خان قاجار را هارتر کرد. وی روزها از ببرون دروازه شهر مردم را تهدید می‌کرد که در صورتی که به این کار ادامه دهند، حمله سختی به آن شهر خواهد کرد و دیگر مثل بار قبل نخواهد بود. آقا محمد خان چنان به خشم آمد که پس از نفوذ به شهر که بر اثر خیانت تعدادی از نگهبانان روی داد، دستور داد که کوهی بلند از چشمان مردم کرمان پیش روی وی بسازند. بدستور وی تمام مردان شهر کور شدند و بیست هزار جفت چشم بوسیله سپاه قاجار تقدیم خان شد.(سر پرسی سایکس این تعداد را هفتادهزار جفت میخواند)همچنین آغامحمدخان سربازان خود را در تجاوز به زنان شهر آزاد گذاشت و جنایتی عظیم را رقم زد. اموال مردم به تاراج برده شد و حتی کودکان نیز به اسارت گرفته شدند.))

خواندن این بند بسیار تکان دهنده و عذاب آور است، کشور بی حساب و کتاب، کشور بی قانون، کشور بی دین (اگر دینی واعتقادی بود مگر چنین می شد). این در حالی است که اروپا در آن زمان چهار نعل در حال پیشرفت و نوزایی بود یادمان باشد که بیانیه حقوق بشر و شهروندان در سال 1789 میلادی یعنی 1168 خورشیدی در فرانسه انقلابی آن زمان تصویب شد. درست در این زمان "فتح علی شاه قاجار" 7 سال بود که شاه ایران شده بود و سخت مشغول امر خطیر ازدیاد نفوس ممالک محروسه بود، گفته می‌شود که فتحعلی شاه ۱۵۸ همسر و ۲۶۰ فرزند داشته است.

ازجمله کثافت کاریهای این دودمان فروختن حکومت ایالات به شاهزادگان بود. به همین علت هم بود که هر حاکم در ایالت خود حاکم مطلق یا به عبارتی شاه بود. از این جهت و بر اساس سنت دیرین هر ایالتی در کار خود مختار بود و امر چپاول و غارت مال و نوامیس ملت بصورت خصوصی در همان ایالت انجام میشد از این لحاظ بود در مکاتبات اداری آن دوران از عبارت "ممالک محروسه ایران" استفاده می شد.

انقلاب مشروطه که از تبریز آغاز شد و با اخراج محمد علی شاه به انجام رسید طغیان مردم بی دفاعی بود که بلاخره با اتکا به توان خود یوغ بردگی و خودکامه گی را پاره کردند و اساس حکومت قانون را در کشور پی ریختند. بی شک انقلاب مشروطه در ایران یکی از بزرگترین وقایع تاریخ کشور و البته تاریخ کشورهای اسلامی محسوب می شود، نتایج خیر این انقلاب تا امروز و تا این مرز و بوم بر قرار است چون ستاره ای درخشان در پیشانی بلند ایران و ایرانی می درخشد اصلاً تاریخ مشروطه بدون تاریخ مبارزات مردم در تبریز وآذربایجان هیچ است و فرزندان پر افتخار مشروطه طلب آن دیار پر آوازه خواهد ماند.

"ستارخان" سردار ملی و "باقر خان" سالار ملی دو تن از قهرمانان قیام ملت هستند اینها نمایندگان تمام کسانی بودند که امید به روزهای روشن را در دل می پروراندند. با رشادت امثال ستار خان و باقر خان کشور روی قانون و نظم به خود دید و با قیام تبریز و رشت و اصفهان بود که انقلاب به اوج رسید و هم با همراهی و همدلی تمام ایرانیان، این کشور به سامان شد.

لگامی را که "آغا محمد قاجار" باخونریزی و دهشت آفرینی بر ملت ایران زده بود دست پر توان مردمی عاصی ولی همدل پاره کرد و این کار عظیم نمی شد مگر با همدلی و همراهی تمام مردم.

دشمنان این آب و خاک تا وقتی با عناصر سست رایی چون شاهان قاجار طرف بودندتنها طرفندشان برای به دست گرفتن عنان اختیار این مملکت تطمیع شاهان و شاهزادگان و وابستگان قاجاری بود، البته کار راحتی بود ضمن اینکه هزینه بری کمتری نیز داشت مثلاً سفرهای تفریحی "ناصرالدین شاه قاجار" و "مظفرالین شاه قاجار" به فرنگ، شدت فساد شاه و درباریان "هار شده" را بیشتر و بیشتر می کرد و هم هزینه های گزاف آن عیناً بر گرده ملت ایران تحمیل می شد. دوشیدن و غارت ملتی که شاه آن "خر اجنبی" باشد که برای دشمنان داخلی و خارجی کاری ندارد، اما سر و کله زدن با مردمی که عنان اختیار خود را در دست دارند و با رای خود ومجلس شورای ملی خود و با در نظر گرفتن صرفه و صلاح عمومی می خواهند کشوری را اداره کنند هم سخت است و هم بسیار هزینه بر.

کشوری که قانون دارد و مردم آن همگی تابع قانونند را نمی توان به راحتی دوشید و بر گرده اش نشست. مملکتی که نظام سیاسی آن مشروطه است و مجلس قانون گذاری دارد و قوانین نه به دلخواه شخص که با نظر ملت تعیین و تغییر دارد دیگر نمی توان مستعمره اش کرد و یا با قراردادهای تاق و جفت استقلال آن را به بازی گرفت یا مرزهای جغرافیایی آن را تغییر داد.

اگر مثل دولت مردان و فرهیختگان ژاپنی آن زمان کسانی صاحب اختیار سیاسی آن روزگار کشور ما بودند قطعاً شکل جغرافیای سیاسی منطقه و نیز شکل حکومت امروز ایران نه این بود که هست. در زمانی سیاست مردم کشی شاهان قاجار مردم ماا را در جهل و ترس فرو برده بود، مردمی در اقصا نقاط جهان در حال پیشرفت وترقی بودند. یادمان باشد که اولین سری دانشجویان اعزامی ایران به فرنگ تقریباً همزمان با ژاپن بوده است لیکن مدیریت سیاسی و ساختمان اجتماعی و فرهنگی آن کشور از آن ابرقدرتی ساخت که کشور روسیه را در مرزهای شرق آن زمین گیر و فلج و ساقط کرد، درست بر عکس کشور ما که در هر دو جنگ با روسیه قسمتی از خاک کشورمان را از دست دادیم. چرا چون ما مردمی سر سپرده و سرکوب شده بودیم، چون در کشور ما همه رعیت بودند، چون ما "قانون"، "لقانطه"، "انیورسیته"، "پارلمان" نداشتیم ولی دشمنان ما همه چیز داشتند. ما اینها را نداشتیم و شاهان قاجاری نیز بنا بر توصیه سردومدمانشان نمی خواستند که ما "سیر" و "با سواد" باشیم چه رسد به تحصیل و قانون گذاری و غیره...

انقلاب مشروطه همه ی اینها را به ما داد.مشروطه ای را که فقط مردم با اتکا به توان خویش بدست آورده بودند. ملتی که راه قانون را می رود این ملت شکست ناپذیر می نماید. جنین کشور که مردم آن صاحبان واقعی آن هستند را چگونه می توان چاپید چگونه می شود غارت کرد. . . تفرقه.

البته طرفند دشمنان این مرز بوم نیز فرق کرد. تنها راه شکست ملتها فقط ایجاد شکاف و چند دسته گی و ایجاد هویت های ساختگی برای آنهاست، کاری که مدتهاست دشمنان ما در منطقه خاورمیانه انجام می دهند.

سر بر آوردن انواع و اقسام دسته ها و حزب های "پان مسلک" از همین دست سیاستها و دسیسه ها است. عناوین مضحکی مثل "پان عرب" و "پان ترک" پیش از آنکه نشانه ی قدرت یا عظمت و سر افرازی این ملل باشد در درجه اول نشانه دهنده ی ضعف و کسرشان و خودکم بینی سازندگان و پیروان آن دارد.

تاریخ سازی و جعل هویت هم توپ خانه ی نامرئی دشمنان ماست که صاحبان اردوهای خیالی "پان" را تقویت می کند و از مردمی که دوستانه و برادرانه قرنها با هم و در کنار هم زندگی کرده اند، یک شبه دشمنان قسم خورده می سازد. نمونه های اروپایی آن را در یوگسلاوی سابق دیدیم.

مردمی که امثال "آغا محمد خان" ها را دیده است مردمی که جنگ یا روسها و پاره پاره شدن خاکش را دیده است مردمی که انقلاب شکوهمند مشروطه را در کارنامه دارد مردمی که دوره ی سازندگی و پیشرفت پهلوی ها را دیده است و مردمی که انقلاب 1357 و قیام مردمی آن زمان و جنگ 8 ساله و اثرات آن را هنوز بر یاد دارد این مردم را هیچ دستی نمی تواند دیگر باره چند پاره کند. چند پاره گی و تجزیه این مملکت را دشمنان این کشور باید در خواب ببینند.

مردمی که برای آزادی خاک خوزستان همگی پسیچ شدند و خون خود را به مثابه کمترین فدیه در راه استقلال وطن ارزانی کردند مگر از کجا آمده بودند. کدام شهر و ده و ده کوره این مملکت را می توان یافت که شهیدی برای حفظ استان خوزستان و تمامیت ارضی ایران نداده باشد. در کجای ایران می توان کسی را یافت که یکی از نزدیکانش در جبهبه های جنگ 8 ساله شهید نشده باشد. کیست که نام خرمشهر را بشنود و یاد اسارت آن شهر نیافتد کیست که نام قصر شیرین را نشنود و جنایات عراقی ها را با تنفر به یاد نیاورد.

احساسات ملی گرایانه ی مردم ایران را نمی توان با الفاظ بی معنایی چون "شونیست فارس" یا " "خلق عرب احواز" یا "ملت ترک" و.... الفاظ مزخرف دیگر به بازی گرفت. آذری و گیلک و لر و بلوچ و عرب و کرد و ترکمن و...هر کسی که در محدوده ی جغرافیایی فلات ایران زندگی میکند همگی ایرانی هستند. نام ایران فرهنگ ایرانی یعنی تمام مردم ایران.

کمتر از 180 سال از جنگهای ایران و روس می گذرد ولی هر ایرانی با شرفی با شنیدن نام قفقاز دلش خون می شود با یاد آوری تجزیه خاک ایران غیرتش به جوش می آید. کشورهایی که امروز آذربایجان و ارمنستان و گرجستان و ترکمنستان و عراق و افغانستان نامیده می شوند کلاً یا جزأً بخشی از خاک کشور ما بود.

ولی هنوز کار دشمنان این مملکت با ما تمام نشده است دشمنان همبستگی و یکپارچگی ما این بار از داخل شروع به سم پاشی کرده اند. ادعاهای کذب و پوچ مشتی وطن فروش امروز مساله ساز مردم ماست. اجنبی پرستانی که کوس وطن فروشیشان گوش فلک را کر کرده و بوی متعفن خیانت از تمام اعضا و جوارح آنها به مشام می رسد امروز دم از "خلق ترک" در آذربایجان می زنند. این ایادی سگ صفت با اشاره اربابان خارجی خود در "ترکیه" یا "باکو" عوعو می کنند و با همراهی و پشتیبانی عوامل اطلاعاتی اسرائیل و آمریکا و کشورهای متحد ایشان در اروپا سعی در هویت تراشی برای مردمی دارند که خود مهد تمدن هستند.امروز کشورهای غربی و ایادی داخل یآنها در صدد ایجاد نفاق و دشمنی بین مردمی هستند که هزاران سال است بدون هیچ مساله ای برادروار با هم زندگی کرده اند.

"پان ترکیست" های "آنکارا و استانبول نشین" با شعارها از مد افتاده ی همبستگی ملل ترک اینبار می خواهند خفت و ذلت شکستهای ارتش عثمانی دیروز و ترکیه امروز و تجزیه امپراطوری ظلم و وحشت عثمانی را با تکه تکه کردن کشورهای همسایه جبران کنند و با استفاده از نشریات و کتب و تلویزیون های خود سعی در القای هویتی مجعول و ساختگی درکشور عزیزمان ایران را دارند.

باکو نشینان ذلیل که با شکست مفتضحانه از ارمنستان و از دست دادن یک ششم از خاک کشورشان دیگر هیچ وجه یی در میان مردم خود و کشورهای منطقه ندارند با یجاد جو کاذب و شعارهای مضحک سعی در توجیه و یا تخفیف شکست و ننگ خود دارند. آنها که در بازپس گرفتن "قره باغ" عاجزند اینک با عبارات ذلیلانه ی "آذربایجان شمالی" و "آذربایجان جنوبی" چه چیز را می خواهند توجیه کنند. و کسانی که سر بر دامان سیاستگران خاندان "علی اف" در آن سوی رود ارس دارند با ایجاد هرج و مرج چه می خواهند؟

کسانی که طی دو هفته گذشته با بهانه قرار ادن یک کاریکاتور این همه ولوله به پا میکنند باید بدانند که بازی کردن با احساسات مشتی جوان خام و بی خبر راه به جایی نخواهد برد.

نوشتن کتابهایی کاملا ًمجعول در خصوص تاریخ ترک و تاریخ تراشی برای زبان ترکی تا "سومریان" سیاستی نیست که بتوان در دراز مدت ادامه داد مطمئناً بر آیند این حرکت شما گریبان گیر خودتان هم خواهد شد، دور نیست زمانی که مردم بیدار آن سوی ارس باز هوای مام وطن در سرشان بیافتاد و باز ببینیم که شناگران آذری آن هم درچله ی زمستان عرض رود را درجستجوی دامان پر مهر مام میهن در می نوردند.

کسانی که دم از "هویت طلبی جوان ترک" در ایران می زنند باید متوجه عواقب ناخوش این عمل خود باشند چرا که هر عملی عکس العمل در خور خود را در پی خواهد داشت. کسانی که با شانتاژ و هرزه درایی و هتاکی میخواهند "قیصریه را به عشق یک دستمال به آتش بکشند" باید یدانند که این آتش دامان خودشان را دیر یا زود ولی با شدت و بی مماشات خواهد گرفت.

شنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۸۵

من آذری هستم. من زبان مادری خود را دوست دارم اما من قبل از تمام اینها یک "ایرانی" هستم با همان شور حرارتی که یک "اصفهانی" ، "شیرازی" ، "خراسانی" خود را ایرانی میداند.
امروز سکوت هر آذری خیانت به تمام مردم آذربایجان و ایران است.
در درازای تاریخ کهن این مرز وبوم بزرگ، مردان و زنانی که همیشه احساس مسئولیت کرده اند د رمواقع ضروری ولازم با صدای بلند خود حق گفته اند .به دنبال چاپ کاریکاتوری در روزنامه ایران همراه با یک مقاله ای که عده ای اعتراض کرده و خواستار عذر خواهی مسئولین این روزنامه شدند که البته به نتیجه رسیدند، روزنامه ایران نه تنها عذر خواهی کرد بلکه مطالب را از سایت خود نیز جمع آوری کرد.این نمونه از سهل انگاری ها در خیلی از کشورها اتفاق می افتد و اعتراض ها هم گاهی به جایی میرسد گاه نمیرسد، لیکن لب مطلب این است که هم کارتونیست و هم مسئول روزنامه ضمن درک حساسیت موضوع عذرخواهی نیز کرده اند.اما انگار هنوز ولوله ها را پا،نی نیست.
ملت ایران، مردم آذربایجان،
این آب و خاک دشمنان پنهان و آشکار زیادی دارد، دشمنانی که چشم به کل آب و خاک ما دارند کسانی که دلشان نه برای من سوخته نه برای شما و تمام تلاششان نیز صرف از بین بردن اتحاد و تمامیت ارضی کشور ماست. تمام این دشمنان مدعی آب و خاک نیز بوده اند و با همین حربه البته مدتی را نیز به ترک تازی و ایجاد رعب و وحشت پرداخته اند.این دست از دشمنان که سالیان متمادی با چشم طمع همیشه به آب و خاک ما نگاه کرده اند در هر دوره با لباسی نو و بیرقی جدید عرض اندام کرده اند. خیانت گرانی چون آن شیخک نان به نرخ روز بخور عرب در بصره ، "شیخ خزعل" که داعیه استان خوزستان را داشت و همان بر سرش آمد که لایقش بود یا آن میرزای عوام فریب دهقان کش؛ "میرزا کوچک جنگلی" را میگویم که دست اتحاد و اتفاق به بلشویکها داد و استان گیلان این پاره تن کشور عزیزمان را به نام جمهوری گیلان می خواست به روسها وادهد، همچون قوّادی که از مادر و خواهر خود مایه بگذار و البته سرانجام ناخوش او نیز درس عبرتی برای دشمنان و مایه امید دل دهقانان و مردم ضجر دیده ی استان گیلان شد، ، "اسماعیل آقا سیمتقو" که علم طغیان برداشته بود و البته ایشان نیز همان عاقبتی را داشتند که اسلاف شان پیموده بودند.جالب است بدانیم که تمام این خیانتکاران با دست با کفایت " رضا شاه کبیر" سرجایشان نشانده شدند واز این نظرتمامیت ارضی امروز را مدیون روح آن سردار بزرگ و آن پیشوای خبیر هستیم.باز در دوره ای دیگر از تاریخ پر فرازو نشیب کشورمان یعنی در سالهای پایانی جنگ جهانگیر دوم باز هم نوابغ خیانت که اغلب درس خواندگان ممتازدبستان کرملین بودند شروع به جفتک اندازی در آذربایجان و کردستان کردند امثال "قاضی محمد" در کردستان که خود را رئیس جمهور کشور خود خوانده ی کردستان می نامید که البته دستگیر و اعدام شد و یا "سید جعفر پیشه وری" و "غلام یحیی دانشیان" که در غایله ی آذربایجان الحق و الانصاف روی میرزا کوچک را سفید کردند ونهایتاً هم در دامان خیانتکاران آن سوی ارس مردند.نه تمام نشد هنوز درگیری های ترکمن صحرا و کردستان در سالهای آغازین انقلاب که یادتان هست، همانها که باز با تشویق اجانب روسی سعی در تجزیه خاک کشورمان را داشتند، یادمان باشد که این خیانت کاران نیز باز با دلاوری و رشادت و خون پاک فرزندان این آب وخاک سر جایشان نشانده شدند، بهانه های "صدام حسین" برای دست اندازی به خوزستان (یا به زعم آن کفتار "عربستان") را هنوز یادمان نرفته است.
تمام این خائنین و جنایت کاران در یک چیز با هم همداستان بودند و آن تکه تکه کردن قسمتی از خاک کشورمان، ادعا های این اشرار البته به پشتوانه ی قلم فرسایی و شانتاژ عده ای ناآگاه یا قلم به مزدان اجنبی پرست نیز تقویت و پشتیبانی میشد و متاسفانه هنوز می شود.
مردم آگاه آذربایجان،هنوز تلخی نام گذاری کشور مجعول "آذربایجان" از کام دلاورانی چون "شیخ محمد خیابان" زدوده نشده است و روح آن بزرگ مرد که از عاقبت این نام گذاری نا میمون آگاه بود چون وجدان بیدار تمام ما آذری زبانها بیدار خواهد ماند.یادمان باشد که کشوری که امروز به نام آذربایجان می شناسیم کمتر از 70 سال پیش "آران" نام داشته و بنیان گذاران آن با دزدیدن کلیت نام آذربایجان سعی در بلعیدن بخش شمالی کشور عزیز ما را در سر می پرورانند. برنامه ای به بلندای 70 سال، چه صبری دشمنان ما دارند و ما در چه خوابی هستیم.امروز نیز عده ای نادان و یا قلم به مزد خواسته یا ناخواسته در صدد ایجاد نفاق و دشمنی بین ما هستند همان کسانی که مردم آذربایجان را با نام هایی چون "ترک" یا " آذربایجان جنوبی" می نامند. یادمان باشد که پدران ما هرگز چنین ننگی را بر خود نپذیرفتند و اجازه ندادند کسی جز نام "آذری" نامی به آنها بدهد.
مردم آگاه و وطن پرست آذربایجان البته تمامی ایرانیان، کسانی را که دم از "ملت ترک" ، "آذربایجان جنوبی" ، "شونیسم فارس" ، " فارس زدایی" و...و...و....می زنند را خائن میدانند و از اینگونه هتاکی ها و هرزه گویی ها بیزارند.
کشور ایران که مرزهای اصلی آن فراتر از مرزهای تحمیلی کنونی آن است همچو مادری تمام فرزندان راستین خود را به اتحاد فرا می خواند و اگرقرار باشد تغییری در جغرافیای سیاسی منطقه داده شود آن کسی که ضرر میکند البته که ایران نخواهد بود، پس به عنوان یک آذری به "باکو نشینان" و همفکران ایشان در داخل ایران قاطعانه می گویم اگر حرفی از اتحاد باشد ما ایرانیان هنوز قفقاز را پاره تن ایران میدانیم که دیر یا زود به دامان مام میهن باز خواهد گشت .ضمناً "پان ترکیست" هایی که سر در آخور ترکیه دارند بدانند که ایران جای شما نیست و ایرانی خیانت نمی کند اگر قرار باشد که حقی به حق دار برسد البته این شرق ترکیه است که باید به کردها داده شود، شما که تیر در چشم دارید اشتباهاً کاه در چشم ما ایرانیان دیده اید.
ما آذری ها ایرانی هستیم مثل اهالی "ری" ، "اراک" ، " یزد" ، "کرمان" ، "زاهدان" ، "چابهار" ، "سرخس" ، گرگان" ، "رشت" ، "سنندج" ، کرمانشاه" ، "ایلام" ، "شهرکرد" ، "اهواز" ، "آبادان" ، "بهبهان" ، "بندرعباس" ، "بوشهر" ، "سراوان" ، "کیش" ، "تنب کوچک و بزرگ" ، "ابوموسی" ، "طبس" ، "مشهد" ، "زابل" ، "قزوین" ، "ساری" ، "ساوه"و...و.....و.......و........
ایرانی فقط در مرزهای تنگ و تحمیلی ما نیست تمام "تاجیکها" ، "هزاره ها" ، "کردها" ، "بلوچها" ، "پشتونها" ، "آرانی ها و قفقازی ها" اقوامی ایرانی هستند. آنکه باید از تغییر سیاسی مرزهای جغرافیایی بترسد ما ساکنان مرزهای کنونی ایران نیستیم ، آنهایی باید بترسند که در گذشته ای نزدیک تکه هایی از خاک ما را جدا کرده اند.
من به عنوان یک آذری هرگونه شعار یا اعتصاب یا هر حرکتی که مغایر مصالح ایران و بر ضد تمامیت ارضی میهن عزیز باشد را محکوم میکنم.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۵

Iran, persian literature, Islam

In the Name Of GOD the Mercifulthe Forgiving
There was a Door to which I found no Key:
There was a Veil past which I could not see:
Some little Talk awhile of ME and THEE
There seemed--and then no more of THEE and ME.
Omar Khayyam
Translated from Farsi to English by "Fitzgerald"
PRAISE be to GOD, the Maker of Land and Sea, the Lord of "'BE,' and it shall be"* Who guarded me from the dangers with the shield of "No fear shall be upon them and no dismay"*
-----------------------------------------------
* Kur'an,
"khayyam" the Iranian poet is well known among the European people, They read his poems and like it but they few of them know abut Iran and its literature. Iran and its background of literature is one of the most important one. I start my "weblog" with Khayyam's poem because perhaps his works is more popular than others.
Above text is from the book "A YEAR AMONGST THE PERSIANS" by "EDWARD GRANVILLE BROWNE". I choose this thext because it is the best English text I know that can introduce Persian stile of writing as well as thinking to non-Iranian people who like to know more about Iran and its glorious literature.
Iranian literature is mixed deeply with Islamic thoughts and one can not distinguish whether it is Islamic or Iranian. So when a person wants to learn about Islam s/he should know some about Iran and learning about Iran and its literature is tightly mixed with Islamic thoughts.
i like to write about Iran and whatever is concerning to Iran and in the same time Islam.
"Persian" or "Farsi" is the spoken and official language of Iran and it is the second language of Islam. So learning more about it is a clue toward a glorious world of "Persian literature" and as well "Islamic literature".

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس